🔻تعریف میکرد
پسرم که روی مبل دراز کشیده بود تا فهمید دارم میرم بیرون گفت:
فردا ورزش دارم آقامون گفته حتماً با کفش مناسب برم!
یه جفت کفش ورزشی هم برای من بخر.
گفتم پس پاشو حاضر شو خودتم بیا.
گفت: حال ندارم خودت بگیر دیگه.
خریدهامو انجام دادم. یه کفش هم برای پسرم خریدم. وقتی از توی کارتن درش آورد بی اختیار پرتش کرد یه طرف و گفت:
این چیه آخهههه؟؟؟ صد رحمت به کفشهای میرزا نوروز.😠
بعدش هم رفت توی اتاقش.
منم کفش رو از کارتن درآوردم جفت کردم گذاشتم جلوی در که صبح بپوشه! فقط یه یادداشت نوشتم گذاشتم داخل کفشش:
“کسی که زحمت انتخاب را نمیکشد، باید تسلیم انتخاب دیگران باشد.”
✍️ مهدی سلحشور
تبلیغات شبکههای تلویزیونی اینطوریه
که:
تو ویلای هزارمتری زندگی میکنن
ولی دلیل خوشبختیشون سُس دلپذیره?
•┈┈••••✾———————————–✾•••┈┈•
بعد از مدت ها امروز دلم هوس کرد خونه رو تمیز کنم
.
.
ولی دیدم هوسه…
منم آدم هوس بازی نیستم به شیطون لعنت فرستادم و دوباره نشستم پای گوشی!!
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
چو عضوی به درد آورد روزگار؛
.
.
.
دگر عضوها فیلم می گیرن می ذارن اینترنت
بللللللله !!!!
•┈┈•••۰۰۰۰۰۰۰۰۰٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰•••┈┈•
یه هواپیما داشته سقوط میکرد همه داشتن دادو فرییاد میزدن بجز حیف نون .ازش میپرسن تو چرا دادو فریاد نمیزنی: میگه
مال بابام که نیست بذار سقوط کنه??
•┈┈•••۰۰۰٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫۰۰۰•••┈┈•
*بعد از پنج سال دوستم پیام داده میگه : سلام درسو ول کردم زنمو طلاق دادم ورشکست شدم تو چخبر؟
منم برای اینکه کم نیارم ، گفتم سلام من پارسال فوت کردم?
۰۰؛؛؛؛؛؛:::::::……………………………:::::::::؛؛؛؛؛؛؛۰۰
آغا یه سوال کرونایی:
_چرا وقتی نمیشنوید، ماسکتونو میارید پایین !!!؟ ??
•┈┈••••✾۰۰۰۰۰۰۰۰٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫۰۰۰۰۰۰۰۰•✾•••┈┈
افتخارات در زمان قدیم؛
۱-لیسانس گرفتم
۲-خدمت رفتم
۳-بچه های خوب تربیت کردم
۴-نفر دوم جشنواره خوارزمی شدم
۵-مامان بابامو دوست دارم
۶-ازدواج کردم و …
افتخارات در حال حاضر؛
۱-دماغمو عمل کردم
۲-اینستاگرامم تا فالور داره
۳-یه گونی لوازم آرایش دارم
۴-گوشی اپل دارم
۵-همه وسایلم صورتیه!
##################
به مامانم میگم غذا کی حاضر میشه؟ میگه وقتی بابات بیاد.
میگم کی بابا میاد؟ میگه وقتی غذا حاضر بشه!!
الان دارم فرق کلمات سفسطه ومغلطه ومباحثه در منطق فیثاغورث رو واسه معده م توضیح میدم. امیدوارم هنگ نکنه!
در حوزه علمیه
ایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند.
درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت می گویند: «عامل و موجب اصلی در انتخاب این راه نورانی روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».
ایشان کتب ادبی ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطی»، «مغنی» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت می کرد. کتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند.
سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقداری را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدی» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگیزی در پنچ سال و نیم به اتمام رساند.
پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمی در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسی» خواندند.
در حوزه علمیه نجف اشرف
آیت الله خامنه ای که از هیجده سالگی در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمی میلانی شروع کرده بودند. در سال ۱۳۳۶ به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهای خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حکیم، سید محمود شاهرودی، میرزا باقر زنجانی، سید یحیی یزدی، و میرزا حسن بجنوردی، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولی پدر موافقت نکرد. پس از مدّ تی ایشان به مشهد باز گشتند.
در حوزه علمیه قم
آیت الله خامنهای از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۳ در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالی در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، امام خمینی، شیخ مرتضی حائری یزدی وعلـّامه طباطبائی استفاده کردند.
در سال ۱۳۴۳، از مکاتباتی که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که یک چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند.
آیت الله خامنه ای به این نتیجـه رسیدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد می گویند: «به مشهد رفتم و خدای متعال توفیقات زیادی به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگی توفیقی داشتم، اعتقادم این است که ناشی از همان بّری «نیکی» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام».
آیت الله خامنه ای بر سر این دو راهی، راه درست را انتخاب کردند. بعضی از اساتید و آشنایان افسوس می خوردند که چرا ایشان به این زودی حوزه علمیه قم را ترک کردند، اگر می ماندند در آینده چنین و چنان می شدند!… امّا آینده نشان داد که انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهی برای ایشان سر نوشتی دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود.
آیا کسی تصّور میکرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد ۲۵ ساله، که برای رضای خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد می رفت، ۲۵ سال بعد، به مقام والای ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمی تحصیلات فقهی و اصول خود را تا سال ۱۳۴۷ در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانی ادامه دادند.
همچنین ازسال ۱۳۴۳ که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس کتب فقه و اصول و معارف دینی به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز می پرداختند.
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد، تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل، گرگ مزدی به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد
و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم
از دهانم بیرون آوردی برات کافی است…!
وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی
تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی…!