صفحات: 1 2 3 4 5 ...6 ... 8 ...10 ...11 12

1399/07/12

  11:04:00 ق.ظ, توسط عبد المهدی  
موضوعات: مذهبی

آرامشانه

 #آرامشانہ

[ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
رو دستت مهربون نیست،مهربون… ]

سورہ اعراف | آیہ ۱۵

1399/07/08

  01:34:00 ب.ظ, توسط عبد المهدی  
موضوعات: مذهبی

آرامشانه

#آرامشانہ


[ وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوٓا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَىٰٓ أَجَلٍ مُسَمًّى
تو معذرت خواهے ڪن و برگرد پیش خودم،من قبول مے ڪنم!
بعدش زندگیتو پر از خیر مے ڪنم… ]

سورہ هود | آیہ ۳

1397/11/13

  10:32:00 ق.ظ, توسط عبد المهدی  
موضوعات: مناسبتی

فدک.فاطمه.فقرزدایی

فدک، فاطمه، فقرزدائی!

فدک،فاطمه، فقرزدائی، خشکاندن ریشه های نداری با آباد کردن نخلستانهای باغی که هبه ی رسول خدا به دخترش بود! آنهم به امر خدا… و آت ذا القربی حقه…

خدا و رسولش خوب میدانستند که فاطمه نیز مانند مادر، به خوبی می تواند در امور اقتصادی و کمک رساندن به فقرا کارایی داشته باشد! و ستونی باشد برای حکومت عدل علی! و این شد که فدک را هبه ی دختر کرد…

مادر زهرا، خدیجه بنت خُویلد، بانویی که هم در مال و مکنت، و هم در ایمان و عفت داراترین زنان عصر خویش بود! با انفاق دِرهم و دینارش، رسم مال اندوزی دنیا پرستان را دَر هَم کرد… هر آنچه داشت وقف رسول خدا برای تبلیغ دین خدا کرد…

زهرا سلام الله علیها نیز درآمد یک پارچه آبادیِ آباد را وقف نیازمندان کرده بود؛ با آنکه خود و اهل بیتش، لذات دنیا را در عین دارایی سه طلاقه کرده بودند! میبخشیدند حتی نان افطار خود را به یتیم و اسیر و مسکین!

اما… آنان که قبل ترها از ثروت خدیجه سیلی محکمی خورده بودند، هر چه غیض داشتند بر سر دخترش روانه کردند… غصب فدک، بستن دستان علی ولی الله، سیلی، لگد، در، پهلو، محسن در شکم…

دختر رسول خدا در آخرین روزهای عمر مبارکش، خواست که همچو گذشته لحظه به لحظه به خدا نزدیکتر شود… فضه را صدا کرد! فضه جان! تنور را روشن کن؛ میخواهم با دستان خودم برای فرزندانم نان بپزم… دستی به پهلو گرفت و بلند شد…

این زهراست! بانویی که معلم قرآن است، مفسر قرآن است! زنان مسلمان را درس دین می دهد! مانند برخی پیامبران، صاحب مُصحف است! دردانه ی آسمان است و خوب میداند یک “زن” چگونه از فرش به عرش خواهد رسید!

با رسیدن به فرزندان و همسر، و امورات منزل!

زهرا حتی در آخرین لحظات زندگانی اش، دارد رسم زندگی به زنان عالَم می آموزد! با نان پختن، جارو کردن خانه… با شانه کردن موهای طفلش… با کارِ خانه!

آری، این فاطمه است! معلم قرآن! مفسر قرآن! مادری که در دامانش شهید می پروراند و خود نیز شهیده می شود! فقط از دامان مطهره ی همچو زنی است که دهها امام به دنیا می آید! لحظه به لحظه، قُرب به خدا را در شانه کردن موهای طفلش حس میکند… چرا که حیاتش خدایی است! اصلا نَفَس می کشد قربة إلی الله… حتی از حرامیان جسارت میبیند، شکایتی ندارد پیش علی، قربة إلی الله…

کسی که زنان بهشتی افتخارشان را در کنیزی او میدانند، خود را کنیز خانه ی علی میخواند!:

“علی جان، خانه خانه ی توست و من کنیز توام"…

(فکر میکنم با استناد به برخی روایات و خصوصا سیره ی فاطمه سلام الله علیها در اواخر عمر مبارکشون بوده که امام راحل در جواب نوه دختریشون که شکایت کردن از شلوغی بچه ها و خستگی، فرمودند حاضرم تمام عبادت عمرم را در ازای بچه داری شما بدهم! )

نوشته شده توسط : س.سجادی

1397/11/10

  10:02:00 ق.ظ, توسط عبد المهدی  
موضوعات: مذهبی

من شیطان هستم!...

شیطان خیر خواه!!

مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند.

لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد،خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد..

در راه به مسجد ودر همان نقطه مجدداً زمین خورد! او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.. یک بار دیگر لباسهایش را عوض کرد و راهی خانه خدا شد.

در راه به مسجد، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه به مسجد دو بار به زمین افتادید)).. از این رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم.

مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند.

همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند. مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود.

مرد اول سوال می کند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند. مرد دوم پاسخ داد:

(( من شیطان هستم ))

 

مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد..

شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه به مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید.

من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه بیشتر به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید.

من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنابراین، من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم.

 

 

1396/08/26

  11:15:00 ب.ظ, توسط عبد المهدی  
موضوعات: مذهبی

چادر خاکی

1 2 3 4 5 ...6 ... 8 ...10 ...11 12