« دلنوشته ای از اعماق دل..!! | دلنوشته ای از اعماق دل..!! » |
مولای من!
آرزو داشتم مرا عبدالمهدی می نامیدند…
دوست داشتم از همان اول، اذان عشق شما را در گوشم زمزمه کرده بودند…
ای کاش از ابتدا مرا برای شما نذر کرده، حلقه غلامی تان را بر گوشم افکنده بودند..
کاش کامم را با نام شما بر می داشتند و حرز شما را همراهم می کردند..
مهدی جان!
دوست داشتم با نام نامی شما زبان باز می کردم…
ای کاش آن اوایل که زبان گشودم، نزدیکانم مرا به گفتن « یا مهدی » وا می داشتند!
ای کاش مهد کودکم، مهد آشنایی با شما بود…
کاشکی در کلاس اول دبستان، آموزگارم، الفبای عشق شما را برایم هجی می کرد…
و نام زیبای شما را برایم می خواند…
و آن را سرمشق دفترچه ی تکلیفم قرار می داد…
در دوره راهنمایی، هیچ کس مرا به خیمه سبز شما راه نمایی نکرد..
در کتاب جغرافی ما، صحبتی از مکان زندگی شما یعنی « ذی طوی» و « رضوی» نبود…
در کلاس تاریخ، کسی مرا با تاریخ غیبت، غربت و تنهایی شما آشنا نساخت…
در درس دینی، به ما نگفتند « باب الله » و « دیان دینه » شمائید…
دریغ که در کلاس ادبیات، آداب ادب ورزی به ساحت قدس شما را گوشزد نکردند!
افسوس که در کلاس نقاشی، چهره مهربان شما را برایم به تصویر نکشیدند!
چرا موضوع انشای ما به جای « علم بهتر است یا ثروت »،
از شما و از ظهور شما و روشهای جلب رضایت شما نبود؟!
مگر نه اینکه بی شما، نه علم خوب است و نه ثروت؟
کاش در کنار زبان بیگانه، زبان گفتگو با شما را نیز – که آشنا ترین
و دیرین ترین مونس فطرت های بشر است – به ما می آموختند!
ای کاش – وقتی برای آموختن یک زبان خارجی به زحمت می افتادم – به
من می گفتند: او تمامی زبانها و گویش ها و لهجه ها …. و حتی زبان پرندگان را می داند و می شناسد…
در زنگ شیمی – وقتی سخن از چرخش الکترونها به دور هسته ی اتم به
میان می آمد – اشارتی کافی بود تا من بفهمم تمام عالم هستی و ما سوی الله به گرد وجود شریف شما می چرخند…
ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمولهای پیچیده ریاضی،
فیزیک و شیمی، فرمول ساده ی ارتباط با شما را نیز به من یاد می دادند..
درس فیزیک، قوانین شکست نور را به من آموخت؛
ولی نفهمیدم « نور خدا » شمائید و مقصود از « یهدی الله ِلنوِره مَن یَشاء » نور عالمگیر شماست!
از سرعت سرسام آور نور (300هزار کیلومتر در ثانیه) برایم گفتند؛
اما اشاره نکردند شعاع دید امام معصوم تا کجاست..
و نگفتند امام در یک لحظه می تواند تمام عوالم و کهکشان ها را
از نظر بگذراند و از احوال همه ی ساکنان زمین و آسمان باخبر شود…
خلاصه اقاجان:
علم آن چیزی بود که از فلان کتاب مرجع اروپایی یا فلان مجله ی آمریکایی ترجمه می شد؛
از علوم اهل بیت (ع)، دانش یقین بخش آسمانی کمتر سخن به میان می آمد!
مولای مهربانم!
پدر مهربان اهل عالم!
اینک اما در عمق ضمیر خود تورا یافته ام…
واینک دریافته ام که در این سالها زیسته ام اما زندگی نکرده ام!
چرا که هم اکنون میدانم زندگی بدون تو زندگی نیست که ان حقیقت مرگ است…!!
ای نهایت آرزوی آرزومندان!
آقای من!
میدانم که حتی در آن لحظه های پر از غفلت هم همواره برای عبد گنه کار و غافل خود دعا می کردید اما…
اما از شما می خواهم که از این پس.بیش از پیش برایم دعا کنید
وحال که پس از سالها غفلت دست در دستتان گذاشته ام دستم را رها نکنید……
(برگرفته از کتاب دوازده قرن غربت(با اندکی تغییرات))
(اللهم عجل لولیک الفرج)
سلام هم اسم وبلاگت هم خود وبلاگت وهم نوشته هات خصوصا دلنوشته هات بسیر زیباست
اجرت با اقا التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...