وقتی عقد کردم مامانم گفت: «میخوام نصیحتت کنم، نصیحتی که روز عروسیم بابابزرگ بهم کرد.» مامان اومد کنارم نشست، موهامو ناز کرد و دستمو گرفت. گفت: «دخترم اون وقتها شرم و حیا تو خانوادهها خیلی زیاد بود، بابام روش نشد مستقیم و بیپرده بهم بگه. فقط گفت هر…
بیشتر »